نماز که تمام شد جوان عزبی کنار پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله هر چند مال واموالی ندارم، ولی زن می خواهم.

پیامبر قصه اش را برای مردم تعریف کرد و گفت: آیا کسی حاضر است با این شرایط زن او شود؟... خلاصه بگویم آنروز یک بخت برگشته ای زن او شد.

***

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان؛ دلم لک زده است برای یک نماز، پشتِ سر پیامبر خواندن!