نانوای خوش ذوق
منتظر تاكسي ايستاده بودم كه بعد ده دقيقه يه پيكان جلوي پام نگه داشت؛گفتم:شهرك طرق،گفت:بيا بالا.
تو مسير كه داشتيم مي آمديم،يه چيزي توجهم رو جلب كرد؛با گوشه چشم بهش نگاه كردم،ديدم مطلب جالبيه كه روي كاغذ نوشته شده.به راننده گفتم جمله جالبيه!گفت:آره؛منم وقتي ديدمش برام جالب بود،بعد توضيح داد كه ماشين مال دامادمونه كه تو نانوايي كار ميكنه،امروز رفته بودم،بيمه شو تمديدكنم.دامادمون هر چند وقت يك بار يه مطلب مي نويسه و مي گذاره اينجا.
من كه داشتم به مقصدم نزديك مي شدم،موبايلمو در آوردم و با اجازش يه عكس ازون كاغذ خوشگل گرفتم.
مطلبي كه روي كاغذ نوشته شده بود،اينه:
بعضي وقتها فكر ميكنيم چون گرفتاريم به خدا نمي رسيم،اما حقيقت اين است كه چون به خدا نرسيديم گرفتاريم.
---------------------------------------------------
مي گم كاش اين بنده خدا وبلاگ مي داشت تا هر وقت مطلب جديدی مي گذاشت،افراد بيشتري از مطالبش استفاده مي كردند.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۰۱ ساعت 14:54 توسط جوانــ عـــــزب
|